معنی پاد چم | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

توسط، شفاعت، مداخله، میانجیگری، وساطت

۱. پادزهر، ضد، مخالف ۲. حامی، دارنده، نگهبان ۳. اورنگ، تخت، سریر

۱. خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ ۲. همبازی ۳. پایین، ته، دامن، ذیل، زیر ۴. تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا ۵. اساس، اصل، بن، بیخ، پایه

۱. اورنگ، پاد، تخت، سریر ۲. مات

پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر ≠ کارفرما

۱. پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت ۲. دخالت، دخلوتصرف، دستاندازی ۳. شرکت، مداخلت ۴. مباشرت

۱. دخالت کردن، شرکت کردن، دستاندازی کردن ۲. پادرمیانی کردن، شفاعت کردن، میانجیگری کردن، وساطت کردن

پاد، پازهر، تریاک، تریاق، ضد، مخالف ≠ زهر

۱. اورنگ، پاد، تخت، سریر ۲. مات

پند، تذکیر، توصیه، سفارش، عبرت، موعظه، نصیحت، وصیت، وعظ