معنی وقوف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت ≠ ناآگاهی

۱. موقوفه، واگذاری ۲. اهدا، بخشش، نذر، هبه ۳. افامت، توقف ۴. ایست، مکث، وقفه ۵. اختصاصدادن، منحصر کردن

ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث ≠ پویایی

۱. اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد ۲. بروز، پیدایش، ظهور

۱. تبحر، تسلط، مهارت، وقوف ۲. محاصره

درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی

آگاهی، بینایی، خبر، سررشته، شناسایی، علم، معرفت، وقوف، یقین

۱. آگهی، اطلاع، خبر، وقوف ۲. بینش، شناخت، علم، معرفت ۳. دانایی، روشنضمیری، هوشیاری ۴. تامینات ≠ جهالت، غفلت

۱. آگاهی، بصیرت، بینایی، دانایی، وقوف، ۲. آزمودگی، کاردانی