معنی ورم | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

ورم

فرهنگ مترادف و متضاد

آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ

جست‌وجوی مشابه

ورمدار

فرهنگ مترادف و متضاد

برآمده، پفکرده، متورم

وام

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. استقراض، بدهی، دین، قرض، قرضه، نسیه ۲. رنگ، لون ≠ طلب

واماندگی

فرهنگ مترادف و متضاد

خستگی، درماندگی، عقبماندگی، فرسودگی

وامانده

فرهنگ مترادف و متضاد

ازپاافتاده، خسته، درمانده، کوفته، لنگ، مستاصل

وامخواه

فرهنگ مترادف و متضاد

بستانکار، داین، طلبکار، ≠ بدهکار

جست‌وجوی متن

برنشیت

فرهنگ مترادف و متضاد

ورم ریه، ورم نایژهها

ماشرا

فرهنگ مترادف و متضاد

ورم، آماس (دموی)

باد کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. متورم شدن، ورم کردن ۲. آماس کردن، پف کردن ۳. نفخ کردن ۴. افاده فروختن، افاده کردن، تبختر کردن، فیس کردن ۵. به فروش نرفتن، روی دستماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش ر

متورم شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

آماس کردن، باد کردن، ورم کردن، پف کردن

انتفاخ

فرهنگ مترادف و متضاد

آماس، باد، تورم، نفخ، ورم