هارفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمان، دیوانه، غضبناک، متغیر ۲. سرمست، مغرور ۳. گزنده، پاچهگیر ۴. گردنبند، مروارید ۵. گردن ۶. گوشتفاسد ۷. سرگین، فضولات
نگهبانفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون ۲. پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده ۳. دیدهبان، دیدهور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان ۴. پشتیبان، حامی، طرفدار
مبهوت شدنفرهنگ مترادف و متضادبهتزدهشدن، حیران شدن، هاجوواج شدن، مات شدن، شگفتزده شدن، متحیر شدن، متعجب شدن
حیران شدنفرهنگ مترادف و متضادسرگشتهشدن، متحیر شدن، حیرتزده گشتن، سرگردانشدن، مبهوت گشتن، مات شدن، هاجوواج شدن