معنی هاج و واج کردن به طور ناگهان و شدید

جست‌وجوی مشابه

بهتزده، حیران، سرگشته، مبهوت، متحیر

بهتزده، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، گیج، مبهوت، متحیر، هامی

۱. دمان، دیوانه، غضبناک، متغیر ۲. سرمست، مغرور ۳. گزنده، پاچهگیر ۴. گردنبند، مروارید ۵. گردن ۶. گوشتفاسد ۷. سرگین، فضولات

۱. درمانده، عاجز ۲. حیران، سرگشته، متحیر

۱. آرام ۲. آرامش، سکون ۳. شکیب، صبر، قرار ۴. راهرو، سرسرا

۱. بهتزده کردن، حیران کردن، حیرتزده کردن، مات کردن، متحیر کردن، هاجوواج کردن ۲. شگفتزده کردن

حیران، حیرتمند، خیرهدل، سرگشته، مات، مبهوت، متحیر، هاج و واج

بهتزدهشدن، حیران شدن، هاجوواج شدن، مات شدن، شگفتزده شدن، متحیر شدن، متعجب شدن

حیران، درشگفت، شگفتزده، متحیر، هاجوواج

۱. حیران، سرگشته، متحیر، هاجوواج ۲. دلزده، سرخورده، مایوس، نومید ۳. شکستخورده، مغلوب، ≠ امیدوار