11 مدخل
تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نظر کردن، نگاه کردن
نگاه کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشمگرداندن
۱. دید زدن، نگریستن ۲. برآورد، تخمین، سنجش ۳. سرنگونساز، کودتاچی، کودتاگر
۱. دیدن، نگریستن، تماشا کردن ۲. رویت کردن
رویت، رمق، نظر، نگریستن
۱. لحاظ کردن، منظور کردن، ملاحظه کردن، درنظرگرفتن ۲. دیدن، نگریستن