تازه شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نو شدن، تازهگشتن ۲. تجدید یافتن، تجدید شدن ۳. تجدیدخاطره شدن، به خاطر آمدن ۴. باطراوت شدن، خرم شدن ۵. جوان شدن ۶. شاد شدن، شادمانگشتن، بانشاط شدن، به یاد آمد
نوبتفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاس، دور، دوره، فصل، موسم، هنگام ۲. تناوب، سیر، گردش ۳. بار، دفعه، نوبه، وهله ۴. اقبال، دولت ۵. فرصت، مجال ۶. نقاره