تاثیر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع شدن ≠ تاثیر پذیرفتن ۲. کارگر شدن، نفوذ کردن
تنفیذ کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نافذگردانیدن ۲. اجرا کردن، روان کردن(حکم، فرمان) ۳. امضاء کردن (حکم، فرمان) ۴. استوار گردانیدن، تایید کردن ۵. نفوذ کردن
سرایت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر کردن، تاثیر گذاشتن ۲. انتقال یافتن، شیوعیافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن ۳. رخنه کردن، نفوذ کردن
تاثیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر