معنی نفل | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. تباه، تلف، نابود، نیست ۲. ضعیف، مردنی

۱. مزمار، نی ۲. نیشکر ۳. ناله ۴. جو، نهر

رنجور، زاریکنان، گریان، مویهکنان، نالنده، نالهگر، نعرهزنان، نوحهگر

۱. بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب ۲. بیارج، کمبها ≠ شایسته، لایق، مستعد

پایمالشدن، به باد فنا رفتن، نفله شدن (مال)

۱. ضایع گشتن، فاسد شدن ۲. خراب شدن، ویران گشتن ۳. تلفشدن، نفله شدن ۴. نابود گشتن، هلاک شدن

۱. خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن ۲. نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن

۱. تلف شدن، ضایع شدن، نفله شدن ۲. از بین رفتن، نابود شدن ۳. منع شدن، ممنوع شدن ۴. غیرشرعی اعلامشدن، نامشروع دانستن ۵. ناممکن شدن

۱. تحریم کردن، حرام دانستن ۲. ضایع کردن، نابود ساختن ۳. نفله کردن، تباه ساختن