معنی نشان شناسی

جست‌وجوی مشابه

۱. آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی ۲. آیه، اثر، رد، رگه ۳. انگ، تمغا، داغ، نقش ۴. آماج، تیر، هدف ۵. سراغ

غرس کردن، کاشتن، نشاندن

۱. خبز، نغن ۲. خوراک، طعام، غذا ۳. رزق، روزی ۴. معیشت

انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت ≠ ناشادی

آماج، آیه، اثر، داغ، رگه، علامت، مارک، نشان، هدف

۱. تشریح کردن، توضیح دادن، شرح دادن، نشاندادن، بیان کردن، تبیین کردن ۲. شناساندن، نشان دادن ۳. گزارش کردن

بردباری نشان دادن، مماشات کردن، تحمل کردن، همآوازی کردن

۱. نشان، نشانی ۲. پیجویی، پیگیری، جستجو ۳. پرسش، سوال ≠ پاسخ، جواب