معنی نامردی کردن (عامیانه)

جست‌وجوی مشابه

۱. ناجوانمردی ۲. بیحمیتی، بیغیرتی ۳. عنن، ناتوانی ۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت

حرمان، مفلوکی، ناامیدی، ناکامیحرمان، یاس ≠ توفیق، کامیابی

۱. بیحمیت، دیوث، زنبمزد، قرمساق ۲. بیحمیت، بیغیرت، بیمروت ۳. عنین، ناتوان ۴. امرد ۵. ترسو، جبون ≠ مرد

۱. بیادب، پست، پستفطرت، دنی، فرومایه، ناکس ۲. حیوانصفت، ددمنش، دیوخو

۱. پستفطرتی، پستی، دنائت، فرومایگی، ناکسی ۲. بیرحمی، ددمنشی، دیوخویی ۳. ناتوانی

پنهان شدن، نهان گشتن، خود را قایم کردن، ناپیدا شدن، نامرئی شدن

۱. پوست کندن ۲. پوستکنی ۳. محو، نابودی ۴. روز آخرماه ≠ غره

بیغیرتی، بیناموسی، دیوثی، نامردی ≠ غیرتمندی

بیحمیتی، بیمروتی، دونهمتی، سفلگی، نادرستی، نامردی ≠ جوانمردی

بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی