معنی ناظم آباد | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. معاون ۲. شاعر، شعرباف

پشیمان، تائب، توبهدار، توبهکار، متاسف

۱. کارگزار، مباشر، وکیل ۲. متصدی، مراقب ۳. تماشاچی، تماشاگر، حاضر، شاهد، نظارهگر ۴. عاشق

۱. آوازه، اعتبار، شهرت ۲. اسم، عنوان، کنیه، لقب ۳. کلمه ≠ ننگ

۱. انتظام، انضباط، دیسیپلین ۲. آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم ۳. ارتش، سربازی ۴. رژیم

۱. تصنیفسرا، چامهسرا، چکامهسرا، شعرگو، ناظم ۲. آگاه، داننده، شعورمند

۱. راوی، سخنگو، متکلم، ناطق ۲. شاعر، ناظم، ≠ شنونده، مستمع

پیشکار، دستیار، کمک، مباشر، مددکار، ممد، ناظم، نایب، همدست، یار، یاور

نظم دادن، منظم کردن، بسامان کردن، مرتب کردن

نظام حکومتی مبتنیبرقانون اساسی ≠ استبدادی