منقرض کردنفرهنگ مترادف و متضادازبین بردن، برانداختن، نابود کردن، مضمحل کردن، برانداختن، برچیدن، از میان برداشتن
سلبفرهنگ مترادف و متضاد۱. برگیری، محرومیت ۲. نفی ≠ ایجاب ۳. ربایش ۴. گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن ۵. از میان بردن، برطرف کردن
خلالفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام ۲. تباهیها، فسادها ۳. خصایل، خصلتها، خویها، منشها ۴. تکهچوب نازک ۵. بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاککن
بر افتادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. از میان رفتن، نابود شدن، نابود گشتن، نیست شدن، ورافتادن ≠ روآمدن ۲. ملغا، منسوخ گشتن، منسوخ شدن، متروک شدن ≠ متداول شدن، رایج گشتن، بابشدن ۳. قلعوقمع شدن، من