معنی مولع | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آزمند، آزور، حریص ۲. مشتاق، شایق

۱. آقا، ارباب، خواجه، سرور، صاحب، ولی ۲. دوستدار ۳. بنده ≠ عبد

آگاه، اهل، بااطلاع، باخبر، بصیر، خبره، خبیر، دانشمند، مخبر، مسبوق، مستحضر، مشرف، وارد، واقف ≠ ناآگاه

۱. خاستنگاه، برآمدنگاه ۲. جایگاه، طلوع ۳. آغاز کلام، بیتاول (شعر، غزل، قصیده) ≠ مقطع

آگاه کردن، اطلاعدادن، اعلام کردن، باخبر ساختن، خبر کردن

آگاهشدن، بااطلاع شدن، باخبر شدن، مستحضر شدن، اطلاع یافتن ≠ بیخبر ماندن

۱. آلتدست، بازیچه، ملعب ۲. مسخره، مضحکه

آزناک، آزور، حریص، طماع، طمعکار، مولع ≠ قانع

آزپیشه، آزمند، حریص، طماع، طمعکار، مولع ≠ قانع

۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع ۲. زیادهطلب، زیادهخواه ۳. گرسنهچشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر ۴. علاقهمند، مشتاق ۵. مولع

آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن

مطلع شدن، آگاه شدن، واقف گشتن، در جریان قرار گرفتن، مستحضر شدن