معنی مواظب | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان

۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری ۲. پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن

حراست کردن، مراقبت کردن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، پاییدن، حفاظت کردن

ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه

۱. حقوقبگیر، مستمریبگیر ۲. کارمند ۳. مزدور

بخششها، دهشها، عطایا، موهبتها ≠ مکاسب

مواظبت کردن، محافظت کردن، حراست کردن

مواظبت کردن، نگهداری کردن، حفاظت کردن، حراست کردن، نگهبانی دادن

۱. آگاه، باهوش، هوشیار ≠ بیهوش، ناهشیار ۲. متوجه، ملتفت، مواظب

بیاطلاع، ناهشیار ≠ چشموگوش باز، هشیار، هوشیار، مواظب

آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار ≠ غافل