معنی مهره ور | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

دلبستن، دوست داشتن، علاقهمند شدن، دلبستهشدن، عاشق شدن

۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقه ۲. شفقت، مهربانی ≠ جفاپیشگی، جفا

۱. نگین ۲. بازیگر، عامل، عضو

راهشیری، کهکشان

۱. بار، دفعه، کرت، مرتبه ۲. شمار، تعداد، عدد، تا ۳. راه، گذر، گذرگاه، مسیر

عاشق شدن، مهر ورزیدن، دوست داشتن، عشق ورزیدن، مهربستن

دوست داشتن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن ≠ خصمی کردن

۱. علاقهمند بودن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن ۲. مورد تفقد قرار دادن، عنایت کردن، بذل محبت کردن

۱. تجمش، عشقبازی، عشقورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی ۲. عشقبازی کردن، مهر ورزیدن

نامهربان، بیعاطفه، بیمحبت ≠ مهرورز، مهربان، عطوف