معنی مهارت | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیرهدستی، کاردانی

۱. آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت ۲. تلخی، تلخی ۳. زهره ۴. تلخ گشتن

سختی دیدن، محنت کشیدن، مشقت کشیدن، رنجبردن

۱. سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت ۲. ترس، بیم

جلایوطن، رحلت، کوچ، هجرت ≠ اقامت

۱. کوچیدن، کوچ کردن ۲. جلای وطن کردن

آشنا بودن، واردبودن، مهارت داشتن

استادی، اهلیت، بصیرت، تجربه، تسلط، حذاقت، زبردستی، کارشناسی، مهارت ≠ ناآزمودگی

۱. تبحر، تسلط، مهارت، وقوف ۲. محاصره

۱. آموزگاری، معلمی ۲. تبحر، حذاقت، خبرگی، مهارت ۳. تردستی، چیرهدستی، زیرکی ≠ شاگردی، ناشیگری

احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت