مهاجرفرهنگ مترادف و متضاد۱. رحیل، کوچنده، کوچکننده، کوچگر، هجرتکننده، مسافر ≠ مقیمصفت اشغالگر، حملهور، متهاجم، یورشگر ۲. خشونتطلب ≠ مدافع
مهارتفرهنگ مترادف و متضاداحاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیرهدستی، کاردانی
ماجرافرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشامد، جریان، حادثه، حکایت، داستان، رخداد، رویداد، سرگذشت، قصه، واقعه ۲. داوری ۳. کشمکش، گفتگو ۴. رنجش، رنجیدگی، گلایه، گله ۵. دعوا، مرافعه، جدال، جر
سفر کردنفرهنگ مترادف و متضادمسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن ≠ مقیم شدن