منگفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیحواس، بیهوش، پخمه، پریشان، حواسپرت، خرفت، کمهوش، سرگشته، گیج ۲. قمار ۳. خمیازه، دهندره
مرگفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارتحال، درگذشت، حتف، رحلت، فوت، مردن، منون، موت، میر، وفات ≠ هستی ۲. اجل ۳. زوال، فنا، نابودی، نیستی، هلاک ≠ حیات
ملنگفرهنگ مترادف و متضاد۱. تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور ۲. سرحال، بانشاط ۳. درویش، قلندر (هند، افغانستان) ۴. کمخرد، نادان
حرام شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تلف شدن، ضایع شدن، نفله شدن ۲. از بین رفتن، نابود شدن ۳. منع شدن، ممنوع شدن ۴. غیرشرعی اعلامشدن، نامشروع دانستن ۵. ناممکن شدن
سرمست شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرخوش شدن، نشئه شدن ۲. کیفور شدن، ملنگ شدن ۳. شادمان گشتن، پرنشاط شدن
باز داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی ≠ امر ۲. جلوگیری کردن، مانع شدن، ممانعت کردن، منع کردن، نهی کردن ≠ امر کردن، فرمان دادن، حکم کردن، دستور دادن
مردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات ۲. جان باختن، رختبربستن، قالبتهی کردن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن ۳. تلفشدن ۴. سقط شدن، نفله شدن ≠ در حیاتبود