معنی منوط | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

بسته، مربوط، مشروط، موقوف، موکول، وابسته

۱. باشنده، ساکن، مقیم ۲. مجاور

۱. اقامت کردن، سکنا گزیدن، مقیم شدن ۲. مجاورشدن

۱. حیطه، فضا، میدان، ساحت ۲. حیاط، صحن ۳. زمیننامحصور

امرد، خنیث، لواطه، مخنث

۱. اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک ۲. معیار، مبنا ۳. آویختگی، آویزش، تعلیق

مقید، منوط، موقوف، وابسته ≠ غیرمشروط

۱. منوط شدن، وابسته شدن ۲. واگذار شدن، محولشدن

۱. منوط کردن، وابسته کردن، مشروط کردن ۲. واگذاشتن، واگذاری کردن، محول کردن

۱. وابسته بودن، منوط بودن، مشروط بودن ۲. خویشاوند بودن، قرابت داشتن ۳. پیوند داشتن، مرتبط بودن، رابطه داشتن

۱. مرتبط ۲. منوط، وابسته ۳. منسجم، باانسجام ۴. صحیح، درست ≠ نامربوط، بیربط