معنی منقول | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. جابهجاکردنی، انتقالپذیر، قابلحمل ≠ غیرمنقول ۲. بازگو، روایت، نقل ۳. نقلشده، روایتشده، مروی ۴. نقلی ≠ عقلی، معقول

۱. پسندیده، روا، شایست، مناسب، موجه ۲. عقلایی، منطقی ۳. دانسته، دریافته ۴. سربهزیر، فرهیخته، مودب ≠ نامعقول

مدرکات ≠ محسوسات

عاقلانه، ، بخردانه، خردورزانه ≠ غیرمعقولانه، جاهلانه

۱. باب، زمره، فصل، گفتار، مبحث ۲. باره، راجع

سخنبربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی

حملکردنی، منقول ≠ غیرقابلحمل، غیرمنقول

نبشته مرقومه، مکتوب، مرقوم، مسطوره، نوشته ≠ منقول

خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته ≠ منقول، ملفوظ