منقطع شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گسستن، قطع شدن، گسسته شدن ۲. از بینرفتن، پایان یافتن ۳. جدا شدن، دور شدن
مقطعفرهنگ مترادف و متضاد۱. سیلاب، هجا ۲. بیتآخر (غزل، قصیده) ۳. برشگاه، محل قطع ۴. مرحله، برهه ≠ مطلع
منفصلفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدا، دور، سوا، گسسته، گسیخته، منفک، منقطع ≠ متصل، پیوسته ۲. اخراج، برکنار، عزل