16 مدخل
شاخه، شاخهشاخه، متفرع
۱. جدا شدن، کناره گرفتن ۲. شاخه شاخه شدن، متفرع گشتن
۱. شاخهها، متفرعات ۲. شعبهها
چشمبند، حقهباز، شارلاتان، شعبدهباز
۱. افسونگری ۲. چشمبندی، شعبدهبازی
پارهپاره، منشعب
تابع، ضمیمه، منشعب ≠ اصلی
۱. شاخه، منشعب ۲. مشتق، جداشده ۳. پراکنده، پخش، شاخهبهشاخه
جداشدن، سوا شدن، منتزع شدن، منشعب گشتن
شعبدهباز، مشعبد