معنی منتقش | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

مناقشهها، جدالها، مجادلهها، ستیزهها، منازعهها

بحث، جدال، جدل، ستیز، ستیزه، ستیزهجویی، سختگیری، کشمکش، مجادله، منازعه، نقار

۱. نزاع کردن، بحث کردن، جدل کردن ۲. ستیز کردن، ستیزهجویی کردن، خصومت ورزیدن

عصای قلندر، چوبدستی درویشان

۱. پراکنده، متفرق ۲. انتشار، پخش، چاپ

مناقشهها، جدالها، مجادلهها، ستیزهها، منازعهها

۱. جابهجا کردن، انتقال دادن، نقلمکان دادن ۲. بردن ۳. رساندن، ابلاغ کردن ≠ منتقل شدن

۱. منتشر، نشر ۲. اشاعه، ترویج، شیوع ۳. پراکندن، گستردن ۴. سرایت

۱. منتقد، نقاد، نقدنویس ۲. ایرادگیر، خردهگیر، نکتهگیر

خردهگیر، منتقد، ناقد، نقاد، نکتهسنج