معنی ممتحق | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

تحققپذیر، عملی، تحققیافتنی

تحقق یافتن، عملی شدن، به وقوع پیوستن، انجام گرفتن

۱. درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب ۲. بینوا، محتاج، فقیر، نیازمند ≠ بینیاز ۳. واجبالزکوه

آزما، آزمایشگر، آزماینده، امتحانکننده

۱. ته، زیر ۲. دبر، کون، مقعد ≠ مافوق

آزمایشگر، ممتحن

۱. متحقق ۲. مستجاب ۳. روا

۱. محقبودن، سزاوار بودن، مستحق بودن ۲. درخوربودن، شایسته بودن ۳. راست گفتن، درستگفتن ۴. منطقی برخورد کردن

۱. مجرب ۲. آزماینده، آزمونگر، ممتحن

۱. تحقق یافتن، عملی شدن، متحقق شدن ۲. مستجاب شدن ۳. روا شدن