ماتفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیران، شگفتزده، گیج، متعجب، حیرتزده، مبهوت ۲. تیره، تار، رنگپریده، رنگرفته، کبود، کدر ۳. شهمات
مات شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مبهوتشدن، بهتزده شدن، متحیر شدن ۲. شهماتشدن، باختن (در بازی شطرنج) ≠ بردن ۳. تیرهشدن، تار شدن ≠ روشن شدن ۴. کدر شدن، ناشفاف شدن ≠ شفاف شدن
مات کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به تعجبواداشتن، شگفتزده کردن، مبهوت کردن، بهتزده کردن ۲. حیران کردن، حیرتزده کردن، متحیر کردن، سرگردان کردن ۳. عاجز کردن، درمانده کردن ۴. در تنگنا قرار دادن
مردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات ۲. جان باختن، رختبربستن، قالبتهی کردن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن ۳. تلفشدن ۴. سقط شدن، نفله شدن ≠ در حیاتبود