ملتهب شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ملتهب گشتن، پرالتهاب شدن ۲. داغ شدن، سوزان گشتن ۳. برافروختن، پرلهیب شدن، برآشفتن، آشفته شدن ۴. شعلهور شدن، مشتعلگشتن
مبتهجفرهنگ مترادف و متضادبشاش، خرم، خوشدل، خوش، مسرور، شاد، شادمان، محظوظ، مشعوف، خشنود ≠ مغموم، ناشاد
سوختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آتشگرفتن، شعلهورشدن، مشتعلشدن ۲. احتراق، حریق ۳. حرق ۴. باختن، خطا کردن، فول کردن ۵. عذاب کشیدن، زجر کشیدن ۶. ملتهب شدن، تاول زدن ۷. افروخته بودن، روشن بودن