مزاحمفرهنگ مترادف و متضاد۱. سربار، سرخر، مانع، متعرض، مخل، مصدع، موی دماغ ۲. آزارنده، زحمترسان ۳. بیگانه، غریبه، نامحرم
مزاحم شدنفرهنگ مترادف و متضادزحمتدادن، مصدع شدن، موجبات زحمت فراهم کردن، زحمتافزا شدن، اذیت کردن، دردسر دادن، مایهزحمت شدن، تصدیع دادن
مزاحمتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت ۲. تصدیع، دردسر، صداع ۳. پاپوش، گرفتاری ۴. زحمت دادن، دردسر دادن، مصدع بودن
طعنه زدنفرهنگ مترادف و متضادملامت کردن، سرزنش کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیشوکنایه زدن، شماتت کردن ≠ تحسین کردن، ستایش کردن