مقیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. بسته، مشروط، منوط، وابسته ۲. پایبست، پایبند ۳. دامنگیر، دچار ۴. اسیر، حبس، دربند، گرفتار ۵. علاقهمند ۶. مطلق ≠ رها ۷. معتقد ۸. متعهد
مقید ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایبند کردن، پایبست کردن ۲. اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن ۳. مجبور کردن، ملزم ساختن ۴. وابسته کردن ۵. مشروط کردن ≠ مقید شدن، مقید گشتن
مقید شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرفتار شدن، دربند شدن، درقید ماندن ۲. وابسته شدن ۳. پایبند شدن ۴. متعهد شدن
بهفرهنگ مترادف و متضاد۱. به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد ۲. برای، به قصد، به منظور ۳. با، بوسیله ۴. سوگند به، قسم به
معتکف شدنفرهنگ مترادف و متضادگوشهگیر شدن، عزلت گزیدن، به عزلت نشستن، زاویهنشین شدن، مقیم شدن، عاکف شدن، گوشهنشین شدن
مقید ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پایبند کردن، پایبست کردن ۲. اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن ۳. مجبور کردن، ملزم ساختن ۴. وابسته کردن ۵. مشروط کردن ≠ مقید شدن، مقید گشتن
پابندفرهنگ مترادف و متضاد۱. مقید، وابسته ۲. اسیر، دچار، گرفتار ۳. عیالوار، متاهل، معیل ۴. دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه ۵. بند، قید، پاوند