معنی مقهور | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

تارومار، شکستخورده، مغلوب، منهزم ≠ قاهر، فاتح

شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن

شکستخوردن، مغلوب شدن، منهزم شدن، تارومار شدن، سرکوب شدن

سرکوب کردن، مغلوب کردن، تارومار کردن، شکست دادن، تارومار کردن

پستی و بلندی، کوهپایه، تپه، تپهزار

بیباک، بیپروا، پردل، جسور، دلیر، شجاع، گستاخ، نترس ≠ ترسو، جبون

شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن

۱. شکست خوردن، مقهور شدن، منهزم شدن، منکوب شدن ۲. بازنده شدن، باختن ≠ پیروزشدن ۳. تسلیم شدن، مجاب شدن ≠ غالبآمدن، غالب شدن

۱. شکستن ۲. شکست دادن، مغلوب کردن، مقهور ساختن ۳. پریشان کردن

۱. قلعوقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم ۲. پخشوپلا، پراکنده، متفرق ≠ مجموع ۳. تندوخند، ازهمپاشیده، زیروزبر

۱. قلعوقمع شدن، مغلوب شدن، مقهور شدن، منکوب شدن ≠ پیروز گشتن، ظفر یافتن ۲. پخشوپلا شدن، پراکنده شدن، متفرق شدن ≠ اجتماع کردن