مزدورفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجیر، جیرهخوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجببگیر، ۲. عمله، فعله، کارگر ≠ بیکار ۳. سپاهی، سرباز، لشکری
مقدارفرهنگ مترادف و متضاد۱. میزان، وزن ۲. اندازه، مقیاس ۳. تعداد، مبلغ ۴. ارج، ارز، ارزش، قدر، قرب ۵. منزلت، شان، ارزش ۶. چندی، کمیت
مادرفرهنگ مترادف و متضاد۱. ام، مام، مامان، ننه، والده ≠ پدر، اب، ابوی ۲. اصل، ریشه ۳. باعث ۴. اصل، منشا، جرثومه
ممکن شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. میسر شدن، امکان یافتن، مقدور شدن ۲. عملیشدن، به حقیقت پیوستن، محقق شدن