مغرورفرهنگ مترادف و متضادپرادعا، پرمدعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، خودخواه، خودستا، غره، فریفته، گرانسر، گردنفراز، متبختر، متفرعن، متکبر، مدمغ، مستکبر ≠ افتاده، فروتن
مرور کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گذشتن، سپری شدن، عبور کردن ۲. یادآوری کردن، بهخاطر آوردن ۳. مطالعه اجمالی کردن، از نظرگذرانیدن ۴. تکرار کردن