49 مدخل
بدخواه، غرضمند، غرضورز، کینهتوز، کینهور ≠ بیغرض
۱. بدخواهانه، غرضمندانه ۲. غرضآلود ۳. کینهتوزانه
محرک، مشوق، برانگیزاننده
بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی ≠ سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی
خشنودی، رضایت
دایه، ربیبه، شیرده، مرضعه
بدخواه، غرضورز، مغرض
۱. آشوبگر، مغرض، مفتن، مفسدهجو، مفسد ۲. دلربا، شوخ، فتان
انتقامجو، کینهجو، مغرض، منتقم
بدخواه، غرضورز، کینهتوز، مغرض
باغرض، غرضپرست، غرضجو، غرضدار، غرضران، غرضمند، کینتوز، مغرض