مبتلا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرفتارشدن، دچار شدن، ابتلا یافتن، اسیر شدن، مبتلاگشتن ۲. معتاد شدن ۳. عاشق شدن، شیفتهشدن، دلباخته شدن
مبتلا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن ۲. معتاد کردن ۳. شیفته کردن، دلباخته کردن، عاشق کردن
متلفرهنگ مترادف و متضاد۱. داستان، افسانه ۲. مثلسایر ۳. سخن غیرجدی ۴. قصه عامیانه ۵. حرف مفت، مزخرف، لیچار، سخن بیربط ۶. لطیفه
مبتلا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرفتارشدن، دچار شدن، ابتلا یافتن، اسیر شدن، مبتلاگشتن ۲. معتاد شدن ۳. عاشق شدن، شیفتهشدن، دلباخته شدن
مبتلا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرفتار کردن، دچار کردن، اسیر کردن، مبتلا ساختن ۲. معتاد کردن ۳. شیفته کردن، دلباخته کردن، عاشق کردن