معنی معکوس | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

باژگونه، سرنگون، نگونسار، وارون، واژگون

واردشدن، وارونه شدن، برعکس شدن

وارد کردن، وارونه کردن، برعکس کردن

واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو

۱. آشنا، اخت، دمساز، مالوف، محشور، همدم، همنشین ۲. آمخته، خوگر، رام، معتاد ≠ نامانوس

انسگرفتن، اخت شدن، عادت کردن، آمخته شدن، خوگر شدن

۱. سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون ۲. کج، کژ، معوج ≠ راست

۱. سرنگون، معکوس، وارونه، واژگونه، واژگون ۲. برعکس، مخالف

باژگون، برعکس، سرنگون، معکوس، معلق، وارون، وارونه، واژگون، واژگونه

۱. باژگونه، سرازیر، معکوس، معلق، نگونسار، وارو، واژگون ۲. قلعوقمع، منتکس، منقرض

واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو