معمولفرهنگ مترادف و متضاد۱. باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم ۲. عادی، متعارف ≠ غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف
معمول داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. انجام دادن، اجرا کردن ۲. متداول ساختن، باب کردن، رایج کردن ≠ از رواج انداختن، نارایج کردن
معمول کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مرسوم کردن، متداول کردن، رواج دادن، باب کردن ۲. اجرا کردن، عملی ساختن
معمولیفرهنگ مترادف و متضاد۱. رایج، عادی، متداول، متعارف، مرسوم، مستعمل ۲. پیشپاافتاده، عام، مبتذل ≠ خاص، نامتعارف
متمولفرهنگ مترادف و متضاداعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر ≠ فقیر
بابفرهنگ مترادف و متضاد۱. رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول ۲. در، دروازه ۳. بارگاه، سرا ≠ کلبه ۴. دریچه، پنجره ۵. بخش، فصل، مدخل ۶. اب، بابا، پدر ≠ مام، مادر، ام ۷. خاص، مخ
دایرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آباد، آبادانی، برپا، معمور ۲. رایج، متداول، معمول ۳. چرخنده، گردنده ≠ بایر