معنی معلوم کردن

جست‌وجوی دقیق

۱. آشکار کردن، واضح کردن، محقق کردن، محرز کردن ۲. مبرهن کردن، ثابت کردن ۳. فاش کردن ≠ مستور ماندن، نامکشوف ماندن

۱. نیست کردن، نابود کردن، از بین بردن ۲. محو کردن، به زوال کشانیدن ۳. هلاک کردن

آشکار، آشکارا، پیدا، دانسته، روشن، شناخته، شناختهشده، ظاهر، عیان، فاش، محرز، مرئی، مشخص، مشهود، معین، نمایان، واضح، هویدا ≠ مجهول، نامعلوم

۱. آشکارشدن، واضح شدن، محقق شدن، محرز شدن ۲. مبرهن شدن، ثابت شدن ۳. فاش شدن ≠ مستورماندن، نامکشوف ماندن

ستمدیده، ستمکشیده ≠ جبار، ظالم

۱. زایل، فانی، فنا، محو، نابود، نیست، هلاک ≠ هست ۲. نابودگشته ≠ موجود

۱. معلوم کردن، تعیین کردن، معین کردن ۲. تشخیص دادن

۱. برگماشتن، منصوب کردن ≠ عزل کردن ۲. معلوم کردن، بازشناختن، مشخص کردن

۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام کردن، گذراندن، طی کردن، سر کردن ۲. معدوم کردن، نابود ساختن، نابود کردن ۳. پایمال کردن

۱. پنهان کردن، مخفی کردن، نهان کردن ۲. گموگور کردن، مفقود کردن ۳. نیست کردن، معدوم کردن، نابود کردن، از بین بردن، کشتن

۱. درهم شکستن، مضمحل کردن، از هم پاشاندن ۲. نابود کردن، معدوم کردن