معنی معطوف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. مورد نظر، موردتوجه ۲. متمایل، متوجه ۳. عطفشده، برگشت

۱. اسمی، بنام، خنیده نام، خوشنام، زبانزد، سرشناس، شناخته، شهره، شهیر، مشهور، نامآور، نامدار، نامور، نامی ۲. نیکی، حسنه ۳. دانسته ≠ گمنام ۴. منکر

شناختهشدن، سرشناس شدن، مشهور گشتن، شهره شدن، به شهرت رسیدن، شهرت یافتن، زبانزد گشتن

جنده، خودفروش، روسپی، بلایه، زانیه، زناکار، فاحشه، قحبه، لکاته، هرجایی ≠ نجیبه

آوازه، اشتهار، شناختگی، شهرت، صیت، محبوبیت، نامبرداری، ناموری ≠ گمنامی

تلطف، دوستی، رافت، شفقت، محبت، ملاطفت، مودت، مهر، مهربانی

۱. متوجه کردن، معطوف ساختن ۲. تغییر جهتدادن، منعطف ساختن

۱. خمیده، کج، مایل، معطوف، منحرف ۲. خواهان، راغب، شایق، گرونده، مایل ≠ متنفر

۱. تمرکزیافته ۲. یکجا جمعشده ۳. متوجه، معطوف

آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار ≠ غافل

۱. آگاه کردن، فهماندن، هشیار ساختن، حالی کردن، متوجه ساختن ۲. متمرکز ساختن، معطوف کردن، معطوف ساختن