معنی معتکف | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. زاویهنشین، عاکف، خلوتگزیده، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، مقیم ۲. زاهد، متعبد

گوشهگیر شدن، عزلت گزیدن، به عزلت نشستن، زاویهنشین شدن، مقیم شدن، عاکف شدن، گوشهنشین شدن

۱. عهدهدار، متعهد ۲. پایندان، ضامن، کفیل، کفالتدار

ضامن شدن، کفیلشدن

خستو، قایل، مقر، اعترافکننده، اقرارکننده، مذعن

۱. اعتراف کردن، اقرار کردن، خستو شدن ۲. اذعان کردن

۱. معتکف شدن، گوشهنشینی اختیار کردن ۲. مقیمشدن (در عتبات عالیات)

۱. گوشهگیر، معتکف، معتزل، منزوی ۲. ریاضتکش ۳. چلهدار

۱. خلوتنشینی کردن، منزوی شدن، معتکف شدن ۲. دوری گزیدن، تنهایی اختیار کردن

خلوتی، رهبان، زاویهنشین، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی ≠ معاشرتی

گوشهنشین، منزوی، خلوتگزیده، خلوتنشین، معتزل، عزلتنشین، معتکف