معنی معاودت | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت ۲. بازگشتن، مراجعت کردن ≠ عزیمت

برگرداندن، بازگشت دادن، رجعت دادن، عودتدادن

۱. دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، همدستی، همراهی، یاری، یاوری ۲. کمک کردن، یاری کردن

یاری کردن، کمک کردن، یاری دادن، مساعدت کردن

یاری کردن، کمک کردن، یاری دادن، مساعدت کردن

۱. دشمنی، ستیز، ستیزهجویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده ۲. ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزهجویی کردن

۱. استرداد، اعاده، بازپس، رد، عودت، معاودت ۲. بعداز، دنبال

۱. دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، همدستی، همراهی، یاری، یاوری ۲. کمک کردن، یاری کردن

تعاون، معاضدت، همکاری، همیاری

۱. معاضدت، همراهی، همیاری ۲. دستیار، شراکت، همپیشگی، همدستی، همشغلی، همقطاری

جانشینی، قائممقامی، معاونت، نایبی، وکالت