معاندفرهنگ مترادف و متضاد۱. خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع ۲. سرکش، لجوج، نافرمان ≠ معاون، معاضد
معاندتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشمنی، ستیز، ستیزهجویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده ۲. ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزهجویی کردن
ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر
معاندتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشمنی، ستیز، ستیزهجویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده ۲. ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزهجویی کردن