مصیبتفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفت، بلا، حادثه، رزیه، رنج، سختی، فاجعه، گرفتاری، نائبه، نکبت ۲. سوگ، عزا، عزاداری، ماتم ≠ خوشی، عیش
مصیبت دیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. داغدیدن، عزادار بودن، سوگوار بودن ۲. تحمل رنج کردن، مشقت دیدن، سختی دیدن، مصیبتکشیدن
مصیبت دیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. داغدیدن، عزادار بودن، سوگوار بودن ۲. تحمل رنج کردن، مشقت دیدن، سختی دیدن، مصیبتکشیدن
مطابقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. مطابقت، مقابله، تطبیقدهی ۲. برابری، همانندی ۳. اتحاد، اتفاق ۴. متفق شدن، متحد شدن، اتفاق کردن ۵. برابر کردن