مطلعفرهنگ مترادف و متضادآگاه، اهل، بااطلاع، باخبر، بصیر، خبره، خبیر، دانشمند، مخبر، مسبوق، مستحضر، مشرف، وارد، واقف ≠ ناآگاه
مطلعفرهنگ مترادف و متضاد۱. خاستنگاه، برآمدنگاه ۲. جایگاه، طلوع ۳. آغاز کلام، بیتاول (شعر، غزل، قصیده) ≠ مقطع
خبر داشتنفرهنگ مترادف و متضادآگاه بودن، مطلع بودن، مستحضر بودن، در جریان بودن، واقف بودن، با اطلاع بودن