مضمحل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن ۲. متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن
مضمحل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود گشتن، نیست شدن، ازمیان رفتن، تباه شدن ۲. متلاشی شدن، منقرض شدن، سرکوب شدن، منکوب گشتن
متحمل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحمل کردن، بردباری کردن، شکیبایی ورزیدن ۲. اعتنا کردن، توجه کردن، بهروی خود آوردن ۳. دستخوش شدن، دچار شدن
سرنگون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن ۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
منقرض کردنفرهنگ مترادف و متضادازبین بردن، برانداختن، نابود کردن، مضمحل کردن، برانداختن، برچیدن، از میان برداشتن
منکوب کردنفرهنگ مترادف و متضادتارومار کردن، سرکوب کردن، قلعوقمع کردن، کوبیدن، مضمحل ساختن، مغلوب کردن ≠ منکوب شدن، تارومار شدن
سرکوب کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قلعوقمع کردن ۲. مغلوب کردن، منکوب کردن، مضحل کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن) ۳. گوشمالی دادن