مضمحل شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود گشتن، نیست شدن، ازمیان رفتن، تباه شدن ۲. متلاشی شدن، منقرض شدن، سرکوب شدن، منکوب گشتن
مضمحل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن ۲. متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن
اضمحلالفرهنگ مترادف و متضادامحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی
سرنگون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن ۳. واژگون کردن، نگونسار کردن
متلاشیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشولاش، ازهمپاشیده، پاشیده، پراکنده، داغان، مضمحل، ولو ۲. تلاشگر، جستجوگر