مصلحت جستنفرهنگ مترادف و متضادمصلحت خواستن، مصلحتجویی کردن، چارهاندیشیدن، چارهاندیشی کردن، صلاحاندیشی کردن
چارهسازفرهنگ مترادف و متضاد۱. چارهجو، چارهبر، مصلحتبین، مدبر، چارهکننده، سببساز، چارهگر ≠ چارهسوز، سببسوز ۲. علاجگر ۳. باریتعالی، خدا