معنی مصلح | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

اصلاحگر، اصلاحکننده، خیراندیش، خیرخواه، صالح، صلاحاندیش، نیکوکار ≠ مفسد

۱. بریدن گوش یا بینی ۲. شکنجه، عقوبت ۳. آفت

۱. تفنگدار، تفنگچی، سلاحدار، شمخالچی ≠ غیرمسلح ۲. مجهز

خیراندیشانه، نیکوکارانه، مصلحتبینانه، صلاحجویانه

۱. خیر، صلاح، صلاحجویی، صوابدید ۲. خیراندیشی، خیرخواهی

مصلحت خواستن، مصلحتجویی کردن، چارهاندیشیدن، چارهاندیشی کردن، صلاحاندیشی کردن

صلاحدانستن، مصلحت دانستن، صواب دانستن، مصلحتجویی کردن، چاره اندیشیدن

خیرخواه، خیراندیش، صلاحاندیش، مصلحتبین، صلاحکار

مصلحت، مصلحتاندیشی، مصلحتبینی، مصلحتدید

خیراندیشانه، نیکوکارانه، مصلحتبینانه، صلاحجویانه

مصلحت خواستن، مصلحتجویی کردن، چارهاندیشیدن، چارهاندیشی کردن، صلاحاندیشی کردن

صلاحدانستن، مصلحت دانستن، صواب دانستن، مصلحتجویی کردن، چاره اندیشیدن

خیرخواه، خیراندیش، صلاحاندیش، مصلحتبین، صلاحکار