معنی مصرح | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

آشکار، روشن، صریح، مدلل، واضح ≠ غیرمصرح، مبهم

مصاحبت کردن، همنشینی کردن، همدم بودن، مراوده داشتن

۱. آزارنده، اذیتکننده، عذابدهنده ۲. جانگداز

۱. آفرین، احسنت، بارکالله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه ۲. تحسین، تمجید، ستایش

۱. بار، دفعه، مرتبه، وهله ۲. توقفگاه، منزل، منزلگاه

۱. احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش ۲. مهربانی کردن، لطفداشتن

ثابتشده، محرز، محقق، مصرح

آشکارا، بالصراحه، صراحتاً، مصرحاً ≠ تلویحاً

مصاحبت کردن، همنشینی کردن، همدم بودن، مراوده داشتن

مرحوم، مغفور، شادروان ≠ خدانیامرز

مرحمتها، لطفها، عنایات، عنایتها، محبتها، مهربانیها