مشکلفرهنگ مترادف و متضادابهامآمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مساله، معقد، مغلق ≠ آسان، ساده، سهل، واضح
مشکل شدنفرهنگ مترادف و متضادسختشدن، دشوار شدن، پیچیده شدن، بغرنج شدن، غامض شدن، شاق شدن، مغلق شدن، حاد شدن ≠ ساده گشتن، سهل شدن، آسان شدن
موضوعفرهنگ مترادف و متضاد۱. سوژه، مبحث ۲. مساله، مشکل، مطلب ۳. محمول ۴. باب، خصوص، فقره ۵. قضیه ۶. نهاده، گذارده ۷. وضعشده، قراردادهشده ۸. ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب ۹. مبتدا ≠ محمول
سخت شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن ۲. سفت شدن، جامد شدن ۳. خطرناک شدن، وخیم شدن