معنی مشوب | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آغشته، آمیخته ۲. آلوده، آشفته

۱. پریشان کردن، آشفته کردن ۲. آلودن، آلوده کردن ۳. آمیختن ۴. گمراه کردن

آشفتهشدن، پریشان شدن، مشوش شدن

۱. آمیختن، آمیخته کردن ۲. آلوده کردن، آلودن

جزاهای نیک، پاداشهای نیک، اجرها، مثوبتها

تالی، شبیه، عین، مانند، متشابه، مثل، نظیر، همانند، همسان ≠ متفاوت

۱. آمیخته، قاطی ۲. مشوب ۳. آلوده، ملوث ۴. خیسانده، نمکرده

۱. پاشیدن (سم)، آفتزدایی کردن، آفتکشی کردن ۲. شایعه پراکندن، شایعهپراکنی کردن، افترا زدن ۳. مشوبسازی کردن (اذهان)، مخدوش ساختن، بدنام کردن

۱. زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سمآلود، سمی ۲. زهرخورده، سمخورده ۳. چیزخور ۴. مشوب ۵. زیانبار